مصدق قربانی کودتا یا مسبب آن؟

دکتر محمد مصدق السلطنه که بعد از حذف القاب توسط رضاشاه بیشتر به عنوان دکتر مصدق از وی نام برده شده است، یکی از تابو های تاریخ معاصر ایران است که هیچ سیاستمداری نمی تواند بدون موضع گیری از کنار وی عبور کند. فراتر از سایه ی مداوم نام و یاد مصدق در ذهن شاه که همیشه مانند کابوسی وی را تعقیب می کرده است و گاه و بی گاه خود را با وی مقایسه می کرده است، سایر سیاستمدارانی که در دهه های اخیر در ایران بر سرکار بوده اند نیز در مقابل وی مواضع قابل تاملی داشته اند و جالب تر آنجاست که این سیاسیون گاه مواضعی مقابل یکدیگر داشته اند و هر دو مصدق را ستوده اند یا در یک جبهه بوده ولی در مقابل نام مصدق مختلف الرأی بوده اند. مانند مهندس بازرگان و دکتر بختیار که هر دو وزن سیاسی خود را وامدار جنبش مصدق اند و یا بعضی از روحانیون که مخالفت خود را با شخصیت مصدق آشکارا بیان می کنند و مرحوم آیت ﷲ طالقانی که بر مزار مصدق حاضر شده و ادای احترام می نماید.

ولی در میان توده های مردم هنوز دکتر مصدق در میانه هاله ای از احترام نهفته است که عمدتا ً نزدیک شدن به وی از منظری مخالف دیدگاه های مقبول عامه حساسیت برانگیز خواهد بود و از سوی دیگر هنوز بعد از۶٣سال از سرنگونی دولت وی، از نام وی در اجتماعات و نشست ها برای تحریک احساسات عمومی بهره برداری می شود.

اما به نظر می رسد که مصدق محبوبیت پساقدرت خود را بیشتر مدیون نحوه سقوط قربانی مآبانه اش است تا عملکرد منحصر به فرد سیاسی و اقتصادی.شاید اگر دکترمصدق هم مانند به اندازه رییس دولت نهم و دهم وقت برای پیمودن مسیر سیاست های اقتصادی و خارجی خود داشت امروز به جای یک اسطوره از وی به نحوی متفاوت یاد می شد.

آنچه که در روند دو سال و سه ماهه اردیبهشت ١٣٣٠ تا مرداد ١٣٣٢ دیده می شود روند تدریجی نه چندان آهسته ی انحصار طلبی و یکه تازی سیاسی دکتر مصدق در عرصه سیاست است که به ویژه بعد از قیام٣٠تیر با تصوراینکه اقتدار وی در عرصه سیاست ایران شکست ناپذیر است وی را تدریجا ً به دور شدن از یاران قدیمی و اتکای مستقیم بر توده های مردم سوق می دهد با غفلت ازینکه توده های مردم غیر از احساسات ناسیونالیستی نیاز های اقتصادی و امنیتی نیز دارند.

آنچه که در واقعیت در این فاصله٢٧ماهه روی می دهد تحریم اقتصادی همه جانبه ایران، عدم فروش نفت ایران برای بیش از دو سال در شرایطی که ایران عملا ً از نظر صنعتی کالای قابل قبول دیگری برای صادرات ندارد، عدم دستیابی به راهکار عملی برای خروج از بن بست سیاسی و عدم وجود آلترناتیو قابل قبولی متفاوت از آنچه که پیش از نخست وزیری مصدق مطرح شده بوده است برای قرارداد نفتی میان ایران و غرب و میتینگ ها و تجمعات مکرر خیابانی و درگیری های متعدد میان گروه هایمختلف سیاسی است.اما در مقابل درخواست اختیارات فوق العاده و تمدید آن از مجلس و شکست دستیابی به راهکار موفق برای خروج از بحران، نه تنها مصدق خود را به مجلس پاسخگو نمی داند، بلکه اقدام به انحلال مجلس (که در طی دولت خودش تشکیل شده و در میانه شمارش آرا، روند شمارش صندوق ها را به خاطر ورود نمایندگان با ترکیب مورد نظرش متوقف کرده است) با مراجعه به رفراندومی می کند که نحوه انجام آن از نظر جدا بودن صندوق رای مثبت و منفی (عملا ً غیر مخفی بودن آرا) مورد سوظن منتقدین بوده است. این در حالی است که مصدق چندی قبل در واکنش به مخالفت های مجلس با حضور در میان هوادارانش در مقابل پارلمان مجلس واقعی را اجتماع مردم نامیده و نمایندگان مجلس را به وابستگی به اجانب متهم نمود. بنابر همین تکروی های سیاسی و تمایل به تجمیع قدرت در دستان خود بود که تدریجا یاران اصلی وی مانند کاشانی، مکی و سایرین از وی دلزده و به جمع منتقدین وی پیوستند.

از سوی دیگر ناتوانی مصدق در کنترل وضعیت آرامش سطح شهر و تحرکات حزب توده و حتی تندروی های اعضای کابینه مانند دکتر فاطمی که مواضعش در کابینه با مواضعش در روزنامه اش واضحا ً متفاوت و حتی متضاد بودند، بهانه ایدر دست مخالفان شد که وجود مصدق را در راس قدرت تهدیدی برای امنیت ملی و تسهیل کننده سقوط کشور در دامن شوروی بنمایانند.

شواهد اینگونه هویدا است که آنچه که در٢٨مرداد٣٢رخ داد کودتا در برابر دولتی بود که دیگر از پایه های محبوبیت پیشین خود برخوردار نبود.با انحلال مجلس شورا، بر اساس عرف کشور در شرایطی موسومی به فترت قرار می گرفته است که بنابر عرف سیاسی وقت که خود دکتر مصدق چند سال قبل کتبا ً آنرا مورد تایید قرار داده بوده است، اختیار عزل و نصب نخست وزیر را در ید شاه وقت قرار می داده است.با اتکا به قیام٣٠تیرسال قبل، مصدق که شاه را خائف تر از آن تصور می کند که دستور عزل وی را صادر کند عملا ً دست به قماری می زند که بازنده آن خود وی است.شاه فرمان عزل مصدق را که از پیش آماده شده است در اختیار نصیری قرار می دهد، در شب ٢۵ ام مصدق فرمان را از نصیری دریافت و وی را بازداشت می کند و رادیوی در اختیار مصدق خبر از کودتای نافرجام علیه دولت میدهد.شاه که رشته ی امور را از هم گسسته می داند از کلاردشت به رامسر، از آنجا به بغداد و رم می گریزد.با فرار شاه، توده ای ها که ورق را به نفع خود برگشته می دانند سعی در قدرت نمایی خیابانی می نمایند که موجب خوف مردم از عواقب تسلط احتمالی حزب توده و عدم توانایی دولت در کنترل ایشان می گردد. از طرف دیگر عدم حمایت روحانیون از دولت، انگیزه ی مذهبی را از عموم برای حمایت از دولت سلب می کند.

تیر آخر به پیکر دولت تصمیم مصدق به پاکسازی خیابان ها ازنیروی های متقابل و بعضا ً متخاصم مردمی حامی گروه های سیاسی، در پاسخ به تهدید سفیر آمریکا به خروج همه اتباع آن کشور از ایران در صورت عدم بر قراری امنیت در شب قبل از کودتا است که میدان را به نفع کودتاگران خالی می کند.و متعاقبا ً نیرو های ارتش و تانک ها کنترل شهر را در دست گرفته و با تسخیر رادیو توسط زاهدی کودتا پیروزی خود را اعلام می دارد.

اما آنچه که حائز توجه در تحلیل رویداد های یکساله ی٣١تا٣٢است، این است که مصدق مست از حمایت بی نظیر مردم در٣٠ تیر نه تنها به سوی خودکامگی سیاسی پیش می رود بلکه با رویکرد های پوپولیستی و عوام گرایانه مانند بزرگنمایی ضعف جسمی و حضور در برابر دوربین در ملاقات های سیاسی با لباس استراحت و در بستر که با تواتر چشمگیری قابل تبدیل به پوشش رسمی است، و سرکوب اصلی ترین سمبل دمکراسی با ژست های مردمگرایانه، سعی داشت ناتوانی های خود را در سیاست های بویژه اقتصادی در غبار احساسات ناسیونالیستی بپوشاند. ولی همین غبار مانع برآورد واقع بینانه وی از ریزش روز افزون حمایت مردم ناشی از احساس عدم امنیت اجتماعی و فشار های اقتصادی و ترس از سرنگونی در دامان خرس شمالی می گردد.

مردی که به نوعی منحصر به فرد واستثنائی با خاستگاهی اشرافی و متمول توانسته بود ارتباط قلبی کاریزماتیکی را با مردم بر قرار کند که از آبادان تا واشنگتن را تحت شعاع خود قرار دهد، تدریجا ً باسوق در محاق خودکامگی و عوامگرایی و تحقیر مردمسالاری ای که خود از مبلغین آن بوده است، علاوه بر مهیا نمودن زمینه سقوط دولت خود، کشور را در سراشیبی دیکتاتوری ٢۵ ساله ای می اندازد که از طنز روزگار به جنبش ای ختم می شود که حداقل بخشی از نیروی پرچمدار آن بیرق مصدق را یدک می کشد.

۵
از ۵
۱۱ مشارکت کننده