سرزمین عراق که وامدار میراث فرهنگی ایران پیش و پس از اسلام است هممیشه میان ایران و همسایگان غربی محل مناقشه بوده و به ویژه مذهب رسمی تشیع در ایران و وجود اماکن مقدسه شیعی در خاک عراق بر این حساسیتها دامن زده است. روابط دولت ایران از زمان استقلال کشور عراق تاکنون نوسانات چشمگیری داشته است که در روابط فی مابین ایران باهیچ کشور دیگری تا این حد سابقه نداشته و ندارد. حساسترین وخونبارترین مناقشهی فیمابین بدون شک جنگ تحمیلی هشت سالهی ایران و عراق است که با فاصلهی اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی روی داده است. جنگ ایران و عراق علاوه بر تحمیل خسارات جانی و مالی سنگین بر هر دو کشور دستاویزی در معادلات سیاسی بین المللی ودرون مرزی نیز واقع شده است. درحالیکه هیچ تردیدی در سواستفادهی دولت وقت عراق از آشفتگی اوضاع داخلی ایران و حمله به خاک ایران وجود ندارد اما فرضیههای متعددی در باب آغاز این جنگ ویرانگر ذکر میشود که بی گمان نه هیچکدام از آنها میتواند به تنهایی توجیه کنندهی این رویداد تلخ تاریخی باشد و نه تمامی آنها در آسیب زایی این پدیده از بار یکسانی برخوردارند.
مدافعان انقلاب اسلامی بروز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران را یکی از نخستین گامهای قدرتهای جهانی برای در نطفه خفه کردن حرکت انقلابی مردم ایران میدانند و شاهد آن را حمایت بیدریغ دول غربی شامل آمریکا و اروپای غربی و حتی شوروی از رژیم بعث در این دوره ذکر میکنند. درحالیکه گروههای مخالف انقلاب و وابستگان به رژیم سابق بروز جنگ را حاصل آشفتگی داخلی، عدم توانایی مدیریت کشور، فروپاشی ارتش و تغییرات گستردهی ردههای فرماندهی ارتشی دانسته و بعضا حتی مدعی میشوند که ارتش بعث عراق تا قبل از درگذشت شاه ایران در تبعید کماکان شهامت حمله به ایران را نداشته و میدانسته است که چنین اقدامی منجر به اقبال مجدد مردم به بازگشت نظام سلطنتی و متعاقباً عواقب ناگوار برای خود عراق میگردد و محرک شعلهور شدن آتش جنگ را تئوریهای صدور انقلاب توسط تئوریسینهای نخستین انقلاب ذکر میکنند.
اگر که با نگاه غیر مطلق گرا و واقع بینانه و از پس گذشت دههها به این واقعه بنگریم هر چند که حمایتهای همه جانبهی دول غربی از عراق قابل انکار نیست منطقیتر به نظر میرسد که اینگونه قضاوت کنیم که علی رغم اینکه تمامی دنیای غرب، یکپارچه در تحریک رژیم بعث و حمله به ایران دست نداشتهاند و احتمالاً تحریکات منجر به شروع جنگ از جانب دول معدودی بوده است اما انگیزههای اقتصادی تعداد بیشتری از آنها را به گرفتن ماهی از آب گل آلود شرایط جنگی فی مابین و فروش اسلحه به عراق ترغیب نموده است. به بیان دیگر اینکه آتشی را که رژیم بعث با دلگرمی بعضی از دول غربی افروخته است تبدیل به خوان گستردهای برای تمامی دولی که دارای صنایع نظامی قابل صدور به عراق بودند گردیده است.
در سوی مقابل نیز هرچند غیر منطقی و به دور از واقعیت ملموس جامعه میباشد که بروز درگیری نظامی فی مابین می توانسته است منجر به بازگشت رژیم سلطنتی به ایران شود، اما نمیتوان منکر شد که احساس خوف دولت وقت عراق از انتشار اندیشههای انقلابی اسلامی ملت ایران به ملت عراق به ویژه شیعیان و موقعیت استثنایی وجود منازعات فی مابین گروههای سیاسی در ایران و جوان بودن نهال نوپای حکومت اسلامی در تحریک عراق به آتش افروزی و برآوردهای غلط آن دولت در به دست آوردن فتوحات بیشمار در مدت زمان اندک نقش داشته است.
اما نکتهای که در این میان مورد تاکید بسیار دولتمردان ایرانی در زمان جنگ و سالهای پس از جنگ بوده است تعیین کشور متجاوز یا به بیان دیگر معرفی دولت عراق به عنوان متجاور جنگ بوده است. این مهم در جلسهی شورای امنیت در تاریخ ١٨ آذر ١٣٧٠ طی گزارشی ازجانب دبیر کل وقت سازمان ملل، و در نتیجهی ممارست دولتمردان ایرانی میسر شد. اما آنچه امروز مد نظر است این است که میزان تطابق این امر با واقعیت با لنز بازتر از نظر زمان تا چه میزان است؟
آنچه که در تاریخ شفاهی ملت ایران معمول است تقسیم دوران معاصر به پیش از انقلاب و پس از انقلاب اسلامی سال ١٣۵٧ است اما اگر که از پنجرهی دولت مقابل یعنی عراق به این بازهی زمانی بنگریم غیر از یک رویداد سیاسی در کشور همسایه یعنی ایران، علت فراتری برای این تقسیم بندی زمانی وجود ندارد. پس ضروریست که در قضاوت تعیین کشور متجاوز از نگاه ناظر بیطرف به پیشینهی روابط ایران و عراق پیش از انقلاب نیز رجوع شود.
کشور عراق که در زمان سقوط دولت دکتر مصدق و وقایع مرتبط با ٢٨ مرداد سال ٣٢ نخستین پایگاه پناهجویی اضطراری شاه متواری از ایران است و پادشاه آن کاندید دربار ایران برای وصلت با یگانه دختر پادشاه ایران است پس از سقوط رژیم شاهنشاهی در این کشور روابط پر تلاطمی را با دولت ایران تجربه میکند. اوج این تلاطمات به سال ١٣۴٨ و اعلام دولت عراق مبنی بر تعلق تمامی شط العرب یا اروند رود به آن کشور بازمیگردد که منجر به آرایش جنگی در مرزهای دو کشور گردید ولی بدون درگیری نظامی و با قدرت نمایی ایران توسط عبور دادن کشتی ایرانی با پرچم ایران بر خلاف درخواست دولت عراق و بدون بروز عکس العملی از نیروهای عراقی مستقر در ساحل اروند رود پایان گرفت. در سالهای آتی بین سال ۴٨ تا ١٣۵٣ بیش از ۶٠ مورد درگیری کوچک و بزرگ در مرزهای ایران و عراق روی داده است که یکی از خونین ترین آنها بهمن سال ۵٢ منجر به کشته شدن ۴١ ایرانی و بیش از ۴٠٠ عراقی گردیده است. همچنین دولت وقت عراق با اعطای پاسپورت سیاسی به تیمور بختیار رئیس سابق ساواک که تحت تعقیب دولت ایران بوده است به کدورت فی ما بین دامن زد و سرانجام در مرداد سال ۴٩ یا ١٩٧٠ تیمور بختیار توسط عوامل ساواک در خاک عراق ترور شد. اما فراتر از این درگیریهای مرزی جزیی میبایست به عمده ترین رویارویی نظامی البته غیرمستقیم ایران و عراق پیش از انقلاب اسلامی ایران یعنی درگیریهای میان کردهای جدایی طلب و دولت مرکزی عراق اشاره نمود. دولت عراق پس از کودتاهای متوالی سیاسی و در جهت تثبیت پایگاه خود اقدام به گسترش روابط با دولت شوروی نمود. اما در تناقض با این رویه گسترش همکاریها، شوروی اقدام به حمایت از حزب دموکرات کردستان نمود و نهایتا رهبران وقت عراق یعنی حسن البکر و صدام حسین را وادار به امضای توافق نامهای با کردها و به رسمیت شناختن استقلال خطهی کردستان نمود. اما تنها پس از چند ماه از گذشت این توافقنامه بین کردهای بارزانی و دولت عراق از طرف دولت و بر سر مناقشهی واگذاری بخشی از اراضی نفت خیز خطه کردستان به اکراد نقض شده و جنگی تقریبا ۴ ساله میان حزب دموکرات کردستان و دولت مرکزی عراق در گرفت. دولت وقت ایران برای اثبات قدرت منطقهای خود به همسایهی غربی به ویژه در شرایطی که عراق تمایل روزافزونی به بلوک شرق از خود نشان میداد دست به حمایت گستردهی نظامی از کردهای مقابله جو با دولت مرکزی عراق نمود. بعضی از منابع حکایت از همراهی این سیاست رژیم وقت ایران با سیاستهای مداخله جویانه دولت اسرائیل و بعضی حکایت از همراستایی آن با سیاستهای وقت آمریکا دارد. اما نهایتاً برای دولت شاهنشاهی ایران که برای اثبات قدرت خود در منطقه و حل اختلافات مرزی اهمیت بیشتری از سرنوشت کردها قائل بود این مبارزان استقلال طلب وجه مصالحه قرار گرفتند و طی قرارداد ١٩٧۵ الجزایر که دولت عراق خط تالوگ را به عنوان مرز میان دو کشور به رسمیت شناخت دولت ایران نیز تلویحا و با نظر شخص شاه موافقت نمود که دست از حمایت کردها بردارد. متعاقباً شورش کردهای استقلال طلب به طرز خونینی سرکوب شد و دولت مرکزی عراق توانست ثبات نسبیای را تا زمان آغاز جنگ ایران عراق برقرار کند. اما در این میان دولت ایران نتوانست نه رضایت جدایی طلبان کرد را به دست بیاورد که با قطع ناگهانی حمایت ایران دچار تلفات سنگین شده بودند و نه روابط دوستانه عمیقی با دولت وقت عراق برقرار کند که کینهی عمیقی از رفتار تحقیر آمیز و ابر قدرت مآبانه دولت وقت ایران گرفته بود و نهایتاً در آغاز جنگ با پاره کردن قرارداد ١٩٧۵ توسط صدام حسین سرباز کرد. طی ملاقاتهای روزانهی وزیر وقت دربار با شاه که در سری ٧ جلدی به چاپ رسیده است و بیانگر عقاید سیاسی پشت پرده و روحیات شاه در موقعیتهای مختلف است، اسدالله علم بر اساس برداشت شخصی، شاه را نسبت به کردها شرمگین و خجل از تصمیمی که اتخاذ نموده ذکر میکند، ولی نکته ای که در یادداشتهای روزانهی اسداله اعلم قابل تأمل است این است که در ملاقاتی که میان صدام حسین و شاه در راستای عقد قرارداد ١٩٧۵ الجزایر به عمل آمده صدام حسین با لحنی گلهمند و متأثر از شاه به خاطر به خاک و خون کشیده شدن برومندترین جوانان سرزمینش طی چهار سال جنگ با جدایی طلبان کرد و به واسطه حمایتهای بی دریغ نظامی مالی ایران انتقاد میکند.
با نگاه کردن به آنچه که میان دو کشور گذشته است از منظر دولت عراق که طبیعتاً همسایهی شرقی خود را یک ماهیت یکپارچه و نه منقسم به دو بازهی زمانی جدا میانگارد بدیهی است که نمیتوان تنها به صرف تغییر ساختار سیاسی حاکم در ایران، هرچند بنیادین و زیربنایی، تمامی آنچه که گذشته است و تمامی خونهایی که ریخته شده است را فراموش نمود. شاید بتوان در شکل بسیار ساده شده مساله را به این صورت نگاه کرد که دولتی خارجی که سعی میکند نقش یک نیمه ابرقدرت را در منطقه، آن هم نه بنا بر استقلال صنعت نظامی بلکه با وابستگی به واردات تولیدات نظامی متکی بر درآمدهای نفتی ایفا کند در درگیریهای داخلی و مناقشات خانگی یکی از همسایگان خود مداخلهی نظامی کرده باعث اطالهی درگیری شده و متعاقباً باعث ریخته شدن خونهای بیشتری از طرفین مناقشه گردیده است و حال از قضای روزگار این همسایه بنابر بحرانی داخلی دچار تزلزل نظامی شده و توانایی نظامی آن به طرز فاحشی کاهش یافته است. بدیهی است که اگر تقسیم بندی معمول ذهن ایرانیان را در مورد تاریخ ایران قبل از سال ٧٩ و پس از سال ٧٩ میلادی در نظر نگیریم در هر درگیری نظامی خلل در صفوف هر یک از طرفین مخاصمه منجر به تهور و افزایش تحرکات تهاجمی نظامی طرف مقابل خواهد گردید. یعنی به بیان دیگر مداخلهی نظامی ایران در خاک عراق که میتوان از دید دولت عراق به آن به چشم نوعی تجاوز به تمامیت ارضی آن کشور نگریست میتواند به عنوان یکی از علل منتج به حمله نظامی عراق به خاک ایران در سال ۵٩ در نظر گرفته شود با عطف به این موضوع که علیرغم تغییر بنیادین ساختار سیاسی در ایران در این بازه زمانی در کشور عراق و در سیاستهای کلی حزب حاکم بعث تغییر عمدهای به جز ارتقاء صدام حسین به مقام ریاست جمهوری رخ نداده بوده است. توجه به این نکته در این جایگاه ضروریست که باوجود این ادعا که مکرراً مطرح میشود که کشور ایران طی سه سدهی گذشته سابقهی هیچ تجاوز نظامی به خاک کشورهای همسایه را نداشته است باید دید که نخست این قناعت ارضی تا چه حد ناشی از خوی صلح طلبانه حکام وقت و تا چه حد ناشی از ضعف نظامی آنها بوده و در نظر گرفت که با افزایش چشمگیر توان نظامی ایران در اواخر دوران پادشاهی محمدرضا شاه علاوه بر کمکهای نظامی ایران به کشورهایی مانند مراکش نیروهای نظامی ایران مداخلات مستقیمی در بعضی از مجادلات منطقهای مانند جنگ ظفار داشتهاند و به صرف عدم وجود نیت کشور گشایی نمیتوان حکومتهای پیشین را از این اتهام تبرئه نمود. به امید روزی که صلح و ثبات در کشور عزیزمان و منطقه و تمامی جهان گیر و تثبیت شود.