چرا قامت رضا پهلوی را برازنده ردایی که میخواهد بر تن کند نمی دانم؟

 

چندی پیش افتخار بهره مندی از محضر دکتر بیژن عبدالکریمی و یکی از پیشکسوتان قلم و اندیشه و از کیهان نگاران پیشین نصیب این شاگرد شد. استاد دیگر ضمن محول کردن مسئولیت تمام ناکامی ها، حتی خروج ترامپ از برجام (اگر کمی بحث پیرامون ترامپ می چرخید احتمالا مسئولیت خروج از پیمان محیط زیستی پاریس را نیز) به گردن رهبری فعلی و پیشین انداخته، عمر پیش روی حکومت فعلی را اقل از یکسال دانسته و اقبال عمومی به ولیعهد پیشین را تا حد پنجاه درصد برآورد کردند! اینکه چگونه این استاد بزرگوار بدون نمونه گیری علمی و فراگیر بر اساس تجربیات فردی خود در صحبت با شهروندان به این تخمین عددی و زمانی رسیده اند خود جای بحث بسیار دارد، اما صحبت من در مورد این است که چرا در رضا پهلوی شایستگی رهبری حتی یک جنبش فکری را نمی بینم.

به قول خودمان هیچ ماست بندی نمی گوید ماست من ترش است! وقتی که به زمان دادن به آشنایی پیش از وصال اهمیت میدهیم نه آنکه توقع داریم که بعد از گذر از یک بازه زمانی فرد اعتراف کند به معاصی و اغراض، بلکه فرصتی فراهم می‌کنیم که در برخورد با موقعیت هایی که رخ می دهد رفتار فرد بروز پیدا کرده و کنه منویات وی هویدا شود.

ابتدای نگاه تردید آمیز من به کفایت ولیعهد پیشین همزمان با درگذشت اردشیر زاهدی بود. از اردشیر زاهدی وفادار تر به محمدرضا شاه پهلوی نمی توان یافت، کسی که امین شاه و حتی حامل پیام های خصوصی وی با همسر سابقش بود؛ تا زمان دفن شاه در کنار وی بود. بانی ازدواج واپسین شاه با ملکه فرح بود و به نوعی مسبب پا به جهان گذاشتن فرزندان شاه از همسر سومش، منجمله خود رضا پهلوی و پدر تنها نوه ای که شاه در حیاتش دید. اما از نظر رضا پهلوی گناهان غیر قابل گذشتی از او سر زده بود؛ مانند آنکه وابستگی به بیگانگان در اپوزیسیون را تقبیح کرده بود، از برنامه هسته ای ایران دفاع کرده بود و حاج قاسم سلیمانی را ستوده بود! نادیده انگاشتن درگذشت چنین سیاستمدار تأثیر گذار و یار وفادار پدر و دریغ از حتی یک پست اینستاگرامی به این مناسبت، من را یاد برخورد های ملوکانه با افرادی مانند فضل الله زاهدی، احمد قوام السلطنه، علی امینی، ارتشبد جم و سایرین انداخت...

یکی از اهداف سفر ولیعهد پیشین ایران به اسرائیل که با استقبال نخست وزیر اسرائیل همراه شد، رساندن پیام دوستی ایرانیان به اهل ادیان و باورهای مختلف ابراز شد و بازدیدی از دیوار ندبه و مرکز بهاییان در برنامه قرار گرفته بود. پرسش برای بنده از آنجا منشأ گرفت که ایشان اگر با اتکا به عنوان ولیعهدی پیشین، خود را سفیر صلح مردم کشوری می داند که پدرش بارها از آن به عنوان «تنها کشور شیعه جهان» یاد میکرد، آیا نمی توانست برای اثبات صداقتش سری به یکی از اماکن مقدسه اسلامی نیز بزند؟ این چنین شد که از گوگل مپ کمک گرفتم و متوجه شدم مسجد الاقصی با دیوار ندبه بیش از صد متر فاصله ندارد؛ نکته دوم بر من مسجل شد که احترام به باور ها از نظر ایشان انتخابی و مصلحتی است!

در بحبوحه جنگ ویرانگر غزه که شواهد غیر قابل انکار حاکی از بی اهمیتی جان غیر نظامیان، امدادگران، خبرنگاران و حرمت اماکن درمانی برای ارتش اسرائیل بود، آقای پهلوی کرارا توجه دولت اسرائیل را به آنچه سر اختاپوس در تهران می خواند جلب می کرد! کسی که روزگاری ادعا می کرد که در آغاز جنگ ایران و عراق به دولت ایران اطلاع داده است که حاضر است تنها به عنوان یک خلبان جنگنده برای ارتش ایران بجنگد، امروز صراحتا می گوید من مخالف حمله نظامی به ایران هستم اما حالا که دارید می زنید سر اختاپوس در تهران است! و نکته سوم دستگیرم شد: نوای وطن وطن ایشان طبل توخالی ای بیش نیست و اگر پای منافع بیفتد به قول مرحوم زاهدی پستان مادر وطن را هم خواهد گزید. این نکته وقتی که ایشان حتی از محکوم کردن حمله اسرائیل به میهنش و شهادت پنج نفر ارتشی که خدوم ملت بودند نیز خودداری کرد تبدیل به باور شد. (به یاد بیاوریم که وقتی ترامپ تهدید به حمله به پنجاه و دو نقطه تاریخی در ایران کرد فرح پهلوی بیانیه ای داد و حتی طرح چنین تهدیدی را محکوم کرد و به نوعی حداقل از وجهه خود به عنوان ملکه سابق دفاع کرد، اما رضا پهلوی در نقش قوادی است که عفیفه میهن را با روسپی قدرت اشتباه گرفته و حاضر است آن را در ازای منافع خودش معامله کند.)

در یکی از جلساتی که رضا پهلوی در جمع یهودیان حامی اسرائیل در آمریکا داشت، از لفظ سخیفی که جمعی نوجوان در یکی از استادیوم های تهران در واکنش به برافراشتن پرچم فلسطین به کار برده بودند یاد کرد و آن را به عنوان بیداری ملت نام برد که می دانند که باید با آن پرچم چکار کنند! چنان از شنیدن آن متحیر شدم که آنرا چند بار گوش دادم تا باور کنم! آیا گزینه جایگزین برای سیستمی که پرچم کشور ها را نقش زمین میکند تا مردم از روی آن راه بروند قرار است کسی باشد که پرچم یک ملت را به ... حواله می دهد؟ نکته چهارم: احترام ایشان به ملل و اقوام یک ادعای واهی است و در عمل اگر منفعتش ایجاب کند با بی حرمتی به سخیف ترین شکل آنهم همراهی می کند. (این نکته را یادآور شوم که بنده همیشه متذکر بوده ام که ستاره داوود نماد مذهبی و مورد احترام هم میهنان یهودی ما همچون تمامی یهودی های جهان است و ای کاش حساب ستاره داوود را از پرچم دولت اسرائیل جدا کنیم تا موجب رنجش باورمندان واقعی و شریف آیین یهود نشویم.)

و تیر خلاص به حیثیت رضا پهلوی در ذهن من در مصاحبه وی با شاهین نجفی شلیک شد! نقل قولی که خواندم ولی تا با گوش خودم نشنیدم باور نکردم! وقتی که علنا و‌ موکدا متذکر شد که: « من به هیچ قیمتی حاضر نیستم که آزادی ای که امروز دارم را از دست بدهم به هر دلیلی که باشد... » در کسری از ثانیه قطاری از تصاویر از جلوی چشمم رد شد، از پدر خودش گرفته که در «پاسخ به تاریخ» به ریخته شدن مقداری از خونش برای ایران افتخار می کرد تا صور اسرافیل و مقاومین مشروطه خواه در محاصره تبریز، از کشته شدگان شهریور بیست و قیام سی تیر، از اعدامی های دهه سی و کشته شدگان خرداد ۴۲, از چریک های دهه چهل و پنجاه با سیانور در دهان، از کشته های انقلاب پنجاه هفت، از بچه های نوجوان توی جبهه ها با بدنهای مجروح و خاطرات آزادگان از شکنجه در زندان های عراق، از جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان که در سالهای طبابتم دیده ام, از قطعات شهدا در بهشت زهرا و قبرستان ارامنه، و هزاران هزار مورد از کسانی که با هر ایدئولوژی و باوری میهن را برتر از جان خود می انگاشتند... گمان میکنم که این واپسین نکته دیگه نیاز به توضیح دادن نداشته باشد!

باری، برگردیم به مناظره ی چند روز پیش این دو استاد، اگر احیانا چنان که این استاد سابقا کیهان نگار فرمودند پایگاهی در افکار عمومی هم برای ولیعهد پیشین ایران متصور باشیم، به گمان من باید بر خود بلرزیم ازین هراس که در پس حاکمیت فعلی چه گزینه های شومی انتظار ما را می کشد.

البته که مخاطب چنین استنتاجی تنها مخالفین ساختار حاکم نیستند و گفتمان مدافع حاکمیت نیز می بایست در راستای اثبات حسن نیت خود و حفظ کیان میهن و ملت از چنین آینده شومی، در راستای به رسمیت شناختن تکثر در جامعه گام بردارد، تنش زدایی داخلی و احترام به دگراندیش را سرلوحه سیاست داخلی قرار دهد و فرصت های تقویت انسجام ملی و دلجویی از آسیب دیدگان اقتصادی و اجتماعی را مغتنم بشمارد.

پاینده ایران و ایرانی

۵
از ۵
۱ مشارکت کننده