دیر زمانی نگذشته از دورانی که قاطبه روشنفکران وطنی به دو دسته ی عمده ی انگلوفیل های هوادار انگلستان و آلمانوفیل های تحسین کننده ی آلمان و البته از حق نگذریم چند فیل کوچک دیگر تقسیم می شدند.
امروز در جامعه جوان و میانسال ایرانی که متأسفانه باید اذعان نمود از حافظه تاریخی برخوردار نیست و میلی به دانستن و پژوهیدن هم ندارد تا واقعیت را در بیابد موجی از پهلویفیلیا و ابراز علاقه به المان های نظام پیشین سیاسی (منظور نماد های ملی مانند شیر و خورشید نیست) دیده می شود. بدیهی است که در جامعه ی بسته ی کنونی به هیچ عنوان امکان نظرسنجی به معنای علم آمار وجود ندارد تا میزان این گرایش سنجیده شود، اما با استمزاجی که در فضاهای مجازی میسر می توان این پدیده را دریافت. جالب آنجاست که همانند سایر پدیده های متعصبانه ای که در فضاهای مجازی مربوط به ایران با فحاشی و خشونت کلامی همراهی دارد، در پست های مرتبط با نظام پیشین ایران، افراد خانواده سلطنتی پیشین یا آمار دروغی که در کنار عکس یا کلیپی ارائه می شود، چنان جنگی در کامنت های مخاطبین بر پاست که بعضاً چشم از خواندن واژگان شرم دارد. جالب تر آنکه بعضی ازین سینه چاکان پهلویفیلیک پا را از خود ولیعهد پیشین فراتر گذاشته و با چنان تعصب خشونت باری وی را رضاشاه دوم خطاب می کنند که خود وی در حال حاضر چنین ادعایی ندارد! اما به راستی چنین افراطی از کجا نشأت می گیرد؟ کمی از تفکر غالب پارانوئید که فاصله بگیریم که خاندان سلطنتی پیشین به همراه تمامی دول غربی با همراهی کشور های خلیج فارس و عربستان سعودی و حوزه بالکان و شاخ آفریقا و دم آسیا با چمدان دسته دسته پول به این افراد داده اند تا کامنت یا پست های اینستاگرامی بگذارند، به واقعیت جالبی می رسیم. این واقعیت این است که عمده ی این جوانان و میانه سالان کسانی هستند که دقیقاً همان اندیشه هایی را در سر دارند و همان پرنسیب ها و اصولی را باور دارند که انقلابیون (به معنای عام کلمه) سال 57 داشتند. اسباب تأسف است که شرایط منحصر به فرد میهن عزیزمان در فقر، سقوط ارزش پول، سقوط جایگاه بین المللی، فساد اداری، فساد اجتماعی، اعتیاد، تخریب زیست محیطی، شکاف طبقاتی و ... راه هر گونه مقابله ای را با استدلال دیر آشنای " از الان که بهتر بود!" بسته است. اندیشمند و شهروند دیروز ایران نمی تواند جوان یاغی امروز را به واقعیت هایی ارجاع دهد که در نظام پیشین ایران فساد اداری بود، فساد مالی بود، اختلاف طبقاتی بیداد می کرد و غیره، برای جوان امروز که همه سال های پربار و سازنده عمرش را از دست رفته میبیند این استدلال مانند نالیدن از محل سنگ تیر و کمان در برابر کسی است که خنجر خورده است. گروهی ازین نسل که اهل جستن واقعیات نیستند ابراز این واقعیت ها را یا راهی برای تبرئه نسلی می دانند که از دید آنها میهن را به افلاس نشانده است یا جنگی تبلیغاتی از طرف هواداران سیستم فعلی برای سیاه نمایی دوران پیشین و کم کردن فاصله با هدف کاستن از بار گناه ناکارآمدی خود. دسته ای دیگر که بر خلاف عموم مردم ایران اهل نیوشیدن و مطالعه هستند و این واقعیات را دریافته اند، چنین می پندارند که این پدیده های شوم واقعیات هر جامعه ای است و از سوی دیگر وجود نظام پادشاهی را سدی می دانند که مانع می شده است این پدیده های "طبیعی" اجتماعی که مانند فحشا و اعتیاد قابل ریشه کنی نیست، در حدی معقول کنترل شده باشد و محور کلی سیر امورات به سمت ترقی جامعه باشد. وجه مشترک این دو گروه در این است که با گذشت 44 سال از سرنگونی نظام پیشین، آحاد جامعه از ارزش های ایدئولوژیک (با هر محتوایی چه مذهبی، چه چپ گرا و تلفیقی) به شاخصه های واقع بینانه ای روی آورده اند که بر اساس آن قضاوت و مطالبه می کنند، هر چند که مانند گروه اول داده های نادرستی در اختیار آنها باشد. این چرخش گرایش های افراطی از محور جغرافیایی آلمان و روس و انگلیس به محور زمانی پهلوی و پسا پهلوی دامی است که می تواند مطالبه گری واقع گرایانه امروز را که رویکردی میمون و رشدی با شگون در ذهنیت نسل جدید است به انحراف بکشاند و نیازمند توجه خاص خود می باشد که در این مقال نمی گنجد.