ثبت و گزارش ویژگی های خلقی و فرهنگی ایرانیان از زبان و قلم غیر ایرانیان قدمتی به درازای تاریخ یکپارچگی دارد. اگرچه در مورد پاره ای از سنن و مناسک ساکنین پیشاآریایی این سرزمین میتوان بر اساس سنگ نگاره ها و دستیافت های باستانی گمانه زنی هایی کرد، خلقیات جمعی و فرهنگ عمومی ایرانیان دست کم از زمان هخامنشیان در نوشته های مورخین غربی ذکر شده است.
در برهه عجیبی از تاریخ هستیم که سیستم ارزشی جامعه ای که به عنوان ایرانیان می شناسیم دستخوش تغییر های بنیادینی شده است. بر خلاف باور هایی که بنابر منافع سیاسی شکل میگیرد آغاز این دگرگونی همزمان با انقلاب اسلامی ایران نیست، بلکه در یک دهه بعد از انقلاب جنبه های با شکوهی از ایرانی بودن به رخ جهانیان کشیده شده است.
گویی ملتی که بر علیه اقلیتی که مستغرق تفاخرات مادی و مظاهر فرهنگی بیگانه شده بودند قیام کرده بودند با بروز جنگ هشت ساله فرصتی استثنایی یافتند که اوج ارزش های والای خود را که در هزاران سال اندوخته بودند به تصویر بکشند، از همبستگی، دلاوری، از خود گذشتگی و حتی اسیر نوازی.
با اتمام جنگ و رقابت بر سر غنائم که روز بروز عریان تر شده و به پرده دری های عیان در باب دست درازی ها و تعدی ها انجامید، دیدگاه مادی گرایی طاغوتی ای که نفی آن پرنسیب محوری انقلاب ملت بود، با توجیهات متنوع جای باز کرد. تاثیرات وسوسه انگیز سینرژی پول و موقعیت در سرنوشت افراد چونان بود که خرقه ی زهد بسیاری را آلود و ارزش های نوینی را بنا کرد که بر امواج رسانه های مجازی اذهان همه اقشار را در نوردید تا جایی که بزرگانی مثل پروفسور یلدا که تا پایان عمر شریفش هرگز طبابت خصوصی نکرد جای خود را در ساختار ذهنی جمعی به جراحانی داد که در میانسالی عشق خودنمایی و خوانندگی با سطح نازل و به رخ کشیدن ثروت خود در کلیپهای ماهواره ای را دارند.
در قیاس با آنچه از توصیفات پیشینیان از فرهنگ ایرانی به یاد داریم، در جامعه ای که کاسب چادر و پتو در زمان زلزله کالای خود را گران می کند، پزشک برای خرج زندگی مجلل خودش به جیب خالی بیمار رحم نمی کند و با سواستفاده از اعتماد وی او را غارت می کند، مهمان که روزی عزیز ایرانیان بود طعمه ی چربی است که اورا دوره می کنند، دادخواهی در پشت دیوار اسکناس خفه می شود، و خلاصه آنکه هر کس که ظاهری زرین تر دارد جایگاهی وزین تر دارد و هر کس مغزی سنگین تر تنها رنجی بیشتر، در جامعه ای که نخبگان آن یا نشئه توهمات باستانی اند یا در حال قیاس حقارت بار خود با ملل راقیه، در حالی که شرمی از چپاول هموطن خود ندارند، دل خوش کردن به سفره هفت سین و هندوانه شب یلدایی که یکی در میان با ولنتاین و تنکزگیوینگ و هالووین جای عوض می کنند، نمی تواند علائم حیاتی جسد محتضر فرهنگی باشد که از آن بوی مرگ به مشام می رسد.
افسوس باید خورد که قتل این خسته نه به شمشیر تازی و مغول و بیگانه، نه با هجمه ایدئولوژی راست و چپ، بلکه در نهایت به دست طبقه ی خود الیت خوانده ای صورت گرفته است که با همه ی کوس روشنفکری و فرهیختگی ای که می نواخت مغلوب شهوت ثروت و قدرتی شد که چون موریانه ساختار ارزشی یک ملت را فرو ریخت.
ماهی از سر گنده گردد نی ز دم!
فرهنگ و تمدن ایرانی در چه مرحله ای از حیات است؟
۵
از ۵
۱۱ مشارکت کننده