بحث سرقت داروهای شیمی درمانی در بیمارستان شریعتی تهران توسط یک پرستار که گویا نسخه مشابهی در تبریز نیز داشته است فاجعه ای است که قابل اغماض نیست، اما به زعم بنده یکی از مناسبترین مصادیقی است که میتوان در آن اضمحلال اخلاقی جامعه ایران را دید. بنده به هیچ عنوان قصد تعمیم چنین رذیلهای به ملت شریف و بزرگی چون هممیهنان عزیزم را ندارم اما بروز موارد معدودی از چنین فجایعی هم برای تنزل میانگین اخلاقی یک جامعه کفایت میکند.
اینجا دقیقاً همان جایی است که این سوال مطرح میشود که در وضعیت ناگوار امروز ما تا چه حد حاکمیت به واسطه بی کفایتی در اجراییات، تقنین و نظارت نقش دارد و تا چه حد شهروند سودجوی بیاخلاق، و حتی در لایه های بعدی تا چه میزان نهاد های تربیتی از خانواده تا محیط های آموزشی. بدیهی است که تبیین سازوکارهای نظارتی کارآمد تا جایی که تبدیل به مثل شیربان سلطنتی ناصرالدین نشود ضروریست؛ نمیتوان اساس یک سیستم حیاتی مانند درمان را بر پیش فرض اخلاق گرایی اجزای آن استوار نمود. اما در چنین بزنگاههایی گرداندن لنز توجهات از آنچه که ریشه در بیاخلاقی دارد به سمت سیستم نظارتی، نه تنها واضحا در راستای بهرهبرداری از موقعیتها برای اعتماد زدایی از ساختار است، بلکه فرصت خود بازنگری را از جامعهای که درگیر بحرانهای متعددی است که بسیاری از آنها مستقل از حاکمیت قابل ترمیم است سلب میکند. (البته نظری هم داشته باشیم به اینکه همان سیستم نظارتی به ظاهر ناکارآمد در نهایت چنین جنایتی را کشف کرده است.)
از نظر این کمترین امروز آن کسی که به عنوان روشنفکر/کارشناس/تحلیل گر یا هر عنوانی، نظر شما را از روند فرسایش اخلاقی جامعه ای که در آن پرستار از داروی بیمار سرطانی می دزدد منحرف کرده و مسئولیت تام را متوجه سیستم نظارتی می داند، دلسوز شما نیست و بلکه خودش در کسوتی مشابه همان پرستارنما در حال بهره برداری شخصی یا گروهی سیاسی از ناکارآمدی ها است. جامعه ای که از درون پوسیده باشد نه تحت حاکمیت استبدادی رستگار می شود نه با سیستم دمکراتیک، و وقتی که موریانه ستون اخلاقش جامعه ای را خورده باشد با هیچ ایدئولوژی و ساختار حکومتی ای رستگار نخواهد کرد، و هر چند آراسته چون شوکت سلیمان روزی فرو خواهد ریخت.
اینجا دقیقاً همان جایی است که این سوال مطرح میشود که در وضعیت ناگوار امروز ما تا چه حد حاکمیت به واسطه بی کفایتی در اجراییات، تقنین و نظارت نقش دارد و تا چه حد شهروند سودجوی بیاخلاق، و حتی در لایه های بعدی تا چه میزان نهاد های تربیتی از خانواده تا محیط های آموزشی. بدیهی است که تبیین سازوکارهای نظارتی کارآمد تا جایی که تبدیل به مثل شیربان سلطنتی ناصرالدین نشود ضروریست؛ نمیتوان اساس یک سیستم حیاتی مانند درمان را بر پیش فرض اخلاق گرایی اجزای آن استوار نمود. اما در چنین بزنگاههایی گرداندن لنز توجهات از آنچه که ریشه در بیاخلاقی دارد به سمت سیستم نظارتی، نه تنها واضحا در راستای بهرهبرداری از موقعیتها برای اعتماد زدایی از ساختار است، بلکه فرصت خود بازنگری را از جامعهای که درگیر بحرانهای متعددی است که بسیاری از آنها مستقل از حاکمیت قابل ترمیم است سلب میکند. (البته نظری هم داشته باشیم به اینکه همان سیستم نظارتی به ظاهر ناکارآمد در نهایت چنین جنایتی را کشف کرده است.)
از نظر این کمترین امروز آن کسی که به عنوان روشنفکر/کارشناس/تحلیل گر یا هر عنوانی، نظر شما را از روند فرسایش اخلاقی جامعه ای که در آن پرستار از داروی بیمار سرطانی می دزدد منحرف کرده و مسئولیت تام را متوجه سیستم نظارتی می داند، دلسوز شما نیست و بلکه خودش در کسوتی مشابه همان پرستارنما در حال بهره برداری شخصی یا گروهی سیاسی از ناکارآمدی ها است. جامعه ای که از درون پوسیده باشد نه تحت حاکمیت استبدادی رستگار می شود نه با سیستم دمکراتیک، و وقتی که موریانه ستون اخلاقش جامعه ای را خورده باشد با هیچ ایدئولوژی و ساختار حکومتی ای رستگار نخواهد کرد، و هر چند آراسته چون شوکت سلیمان روزی فرو خواهد ریخت.
۵
از ۵
۱ مشارکت کننده