ما‌ را به خیر شما امید نیست!

دو سال و نیم پیش که درگذشت دردناک دختر معصوم و غریب در بازداشت به علت حجاب خشم بخش بزرگی از جامعه را برانگیخت باعث شد تا امروز به ندرت کسی از اعمال جبر فیزیکی برای رعایت حجاب در جامعه طرفداری کند و حتی بعضی از مروجین حجاب در ابتدای انقلاب نیز از الزام آن اعلام برائت کنند. 

بنده به شخصه از کسانی هستم که معتقدم اعمال حجاب اجباری ارزش حجاب بانوان محجبه که این مهم را خود برگزیده اند را نیز میکاهد. اما دو اتفاق در این دو سال افتاده است که پشت پرده پروپاگاندای اپوزیسیون نادیده ماند. نخست اینکه برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی دولت در مقابل اعمال اجبار در قضیه حجاب مقاومت کرد. نمیخواهم بگویم دولت در کنار مردم ایستاد چون در نبود نظرسنجی رسمی نمیتوان گفت خواست اکثریت این بوده است یا آن و منهم نمی خواهم در دام طرز تفکر اپوزیسیون بیافتم که گمان کنم حرف من حرف اکثریت است! اما حرف های مشاور ریاست جمهوری شکی نگذاشت که این تصمیم نه از سر ناتوانی و عجز، بلکه عامدانه گرفته شده و دولت (احتمالا با تایید ضمنی مرجع سیاست های کلی) و با تجربه اندوزی از پدیده های اجتماعی رویکرد، واقع بینانه تر و تنش زدا را در پیش گرفته است.

اما مهمتر از این رویکرد تغییر ماهیت مسئله بد یا بی حجابی از یک پدیده جرم‌انگارانه به ماهیت تخلف است. آنقدر دروغ و بلوا پیرامون قانون جدید حجاب ایجاد شد مبنی بر اینکه از فردا هر افغانی می‌تواند سر هر چهارراه متعرض ناموس شما بشود و فلان و بهمان که کسی ندید گامی به جلو برداشته شده است. تخلف انگاشتن پدیده فوق یک قدم پیشرفت برای کسانی است که موافق حجاب اختیاری هستند و بعضاً ممکن است بسیار هم مقید به شریعت مقدس باشند. 

برای پیشگیری از دریافت فحش های بیشتر اضافه کنم که بنده حامی قانون جدید حجاب نیز نیستم اما بر این باور دارم که تحولات اجتماعی سازنده نه از حرکت های رادیکال بنیان کن بلکه از گامهای کوچک و پیوسته تشکیل می شوند. روزی در این کشور نسل من نوار ویدیویی را زیر کمربند و پیراهن پنهان می کرد و امروز پلتفرم های تلویزیونی داخلی سریال های روز دنیا را دوبله و پخش میکنند. 

اما تمام این مقدمه را برای این سوال عرض کردم که اپوزیسیون در این میانه چه نقشی را بر دوش گرفته است؟ دورانی که اپوزیسیون چنین رسانه هایی را در اختیار نداشت اکثریت مردم (بر اساس رای و میزان مشارکت در انتخابات) از طریق همین صندوق رأی و از میان همین گزینه های تایید شده با مطالبه گری توانستند تغییرات بنیادین زیادی را رقم بزنند. موسیقی پاپ، مانتوی کوتاه و‌ رنگی، کنسرت، افشاگری قتل های زنجیره ای، انتقاد گری از دولت، کنسرت ویژه بانوان، فعالیت مجدد بسیاری از هنرمندان قدیمی، سینمای پویا و‌ انتقادی، روابط بین المللی مبتنی بر احترام دو جانبه و پرستیژ بین المللی دستاورد ملموس دولت آقای خاتمی بود که با همین ساز و کار سر کار آمد و انکار آنها مغایر انصاف است. 

در دوران اخیر و با رسانه هایی مانند منو تو و صدای آمریکا (بویژه از دوران اول ترامپ), آمد نیوز و ایران اینترنشنال و افزوده شدن به لیست خود جریان ساز دانان اپوزیسیون، نخست تلاش شده است که تمام دستاوردهای ملی انکار شود. اگر کارآمدی آنها برای عموم ملموس نباشد زیر سوال برود اگر ملموس باشد ادعا بشود که در راستای منافع بیگانگان مثلا روسیه یا حزب الله است. 

گام دوم تعلق خاطر زدایی از هر چیز متعلق به ملت است، که از صنایع دفاعی تا تیم ملی فوتبال را در بر می‌گیرد، تا جایی که جمعی از ایرانیان خواستار تحریم تیم ملی کشور خودشان می شوند و باخت آن را جشن میگیرند!

گام سوم همه را یکی انگاشتن است. سیاست جمعی رسانه های اپوزیسیون این است که به زور به مردم بقبولانند که تمام شخصیت های سیاسی در جمهوری اسلامی از خاتمی تا جنتی، از پزشکیان تا جلیلی یک‌ طرز فکر دارند و در راستای بقای سیستم حرکت می کنند و هیچ یک دغدغه ملت را ندارند. (بر عکس حقیر که گمان میکنم اتفاقا هر دو سر طیف سیاسی دغدغه ملی دارند ولی هر یک با جهان بینی خود.)

گام چهارم سیاه نمایی مطلق فردا و غلو در وخامت اوضاع و بدیهی انگاری دستاوردهاست. گویی که هرچه که امروز در کشور جریان دارد امری خودکار است که مانند طلوع و غروب خورشید در بیابان و جنگل و شهر و صحرا به یک شکل رخ خواهد داد و فردای روزگار در جمهوری اسلامی هم چیزی جز ویرانی و هیچ راهی برای زندگی شرافتمندانه مهیا نیست.
 

گام بعدی مصادره رویداد های اجتماعی است. هر واقعه ای که بار منفی داشته باشد از قتل یک نوجوان توسط سارقین مسلح در خیابان تا تیر خوردن یک فراری از دست پلیس، از کیفیت پایین غذای سلف دانشگاه تا کمبود انرژی بدون توجه به الگوی غلط مصرف انرژی توسط مردم را سیاسی نشان دادن و ربط دادن آن به ناکارآمدی حکومت از روش های مورد استفاده اپوزیسیون در ایجاد احساس بی اعتمادی است.

و گام نهایی که مخرب ترین نیز هست، مصادره هر‌ جنبش اجتماعی است. اساساً جنبش های اجتماعی حرکت های گروهی هستند که «مطالبه خاصی» را دنبال میکنند و ساختار شکنانه نیستند. جنبش ملی شدن صنعت نفت و جنبش تنباکو دو نمونه بارز جنبش های موفق اجتماعی هستند که توانستند با پشتوانه مردمی و هدف مشخص دستاوردهای ساختار شکن و تأثیر گذاری به دست بیاورند. (بدیهی است که بیست و هشتم مرداد هرچند سقوط دولت مرحوم مصدق را بهمراه داشت منجر به از دست رفتن دستاورد ملی شدن صنعت نفت نشد.)

اپوزیسیون بویژه بخش خارج نشین آن مانند کرکس جامعه ایران را رصد می‌کند تا هر حرکت کوچک در ابعاد تجمع بازنشستگان آغاجاری در مقابل اداره برق تا یک جنبش اجتماعی بزرگ را به هر وسیله ای که شده براندازانه نشان داده و به آن سو سوق بدهد. چنین اجحافی باعث میشود که شهروند بی نوایی که مطالبه ای برحق دارد اما بر انداز نیست یا مجبور باشد با آنها همراه شود و یا از مطالبه خود دست بکشد و خانه نشین. و هنگامی که بخشی از آن حرکت به سمت ساختار شکنی رفت و موجب برخورد های خشونت آمیز گردید ( که قابل دفاع نیست اما گاهی قابل اجتناب هم نیست), با چشمانی اشکبار پشت دوربین بنشینند و بگویند حاکمیت با مردمی که برای حجاب اختیاری یا آب یا معیشت بصورت مسالمت آمیز به خیابان آمدند چنین و چنان کرد. 

باید تاکید کنم قصد من سفید شویی خشونت های فاجعه بار علیه معترضان نیست. قصد من اشاره به این است که اپوزیسیون خارجی بدون هیچ قابلیتی، حتی در حد یک ائتلاف بعد از نیم قرن، بین یک ولیعهدی که آرزوی پادشاهی پروازی بین تهران و آمریکا را دارد، فعال حقوق زنانی که افتخارش رسوایی بارداری در روستایشان بوده، تجزیه طلبی که ناگهان میهن پرست شده، فوتبالیستی که تا روز قبل می‌خواسته در همین نظام رییس فدراسیون بشود و بازیگری که به سختی حتی درکی‌ از ایران دارد چون بزرگ شده و پرورش یافته آن سوی جهان است، مانند کفتار بر سر ملت ایران نشسته و جنبش های اجتماعی حق طلبانه آنرا به نفع خود منحرف می کند. این اپوزیسیون خود عامل اصلی کاستن از ظرفیت های جامعه مدنی ایران برای مطالبه گری است و نه توان و جایگاهی برای اقدامی دارد، نه اجازه می دهد که جامعه برای تعامل با حاکمیت از ابزارهای شناخته شده اجتماعی بهره ببرد. 

اگر روزی صدای من به گوش پسودو-اوپوزیسیون برسد، تنها این یک جمله را خواهم گفت:
ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان!

۰
از ۵
۰ مشارکت کننده